چهرهی تو در خاطرم گاهی مخدوش میشود؛ و مرا به جای دیگری میبرد که نباید!
روز چهلم - «لحظه دیدار»
-
چله سبکی تمام شد بدون اینکه سبکی بیاورد. هوا و حالم همانطور سنگین ماند که
ماند. تنها نقطه امیدبخش روزها، دیدار جمعی با دوستان این صفحه است که فردا
اتفاق...
اين يكي كمي گس بود مونترا
پاسخحذفخوبه كه مي نويسي ... خوبه ...
پاسخحذفاز خوندن نوشته های راز گونه و سمبلیک لذت میبرم.این که باید چندین بار بخونمشون و برای هر کدوم از جمله هاش احتمالاتی رو در نظر بگیرم رو دوست دارم.
پاسخحذفاین نوشته هم یه همچین چیزی بود-حداقل برای من-. خلاصه اینکه پشت هر جمله اش برای خودم به یه سری معانی رسیدم که البته شاید به هیج وجه مد نظر خود نویسنده هم نبوده ولی کیه که بتونه لذت بخش بودن همین احساس درک به وجود اومده برای خواننده رو انکار کنه.
چقدر این نوشته ات عالی بود دختر .
پاسخحذفاین همه احساس که ریختی وسط این کلمات ، این همه تشبیه و استعاره که مخفی کردی لای احساست و این همه فکر و هوشمندی که بکار بردی برای این همه تشبیه و استعاره ... فوق العاده است ...
مرسی که ما رو مهمون این نوشته کردی ... مرسی عزیزم ...
نظر:من با خوابهاي گرسنه شديدا همذات پنداري داشتم =))
پاسخحذفخبر:به لطف دوستان كيبورد درست شد.
يادآوري:عكس هاي توچال رو از تارا بگير.
درخواست:بابت اون كتابها از طرف من دوباره تشكر كن.
چه پست بي نظيري !
پاسخحذفبيشتر به خاطر تيترش البته !
خوب به هر حال اسم وبلاگ منم هست موقتن ...;)
اومدم و خوندمش . ممنون :)
hese khubi daram nesbat be in neveshte.
پاسخحذفccommente sadegh ham khoshhalam kard.
بي عنوان منو ياد جزوه هايي ميندازه كه به اون بيچاره ها ميدادي و توش از مثلث كروي متساوي الساقين داشت تا فرمها و فضاهي ايزومتريك D:
پاسخحذفحواست باشه به اون چهره مظلوم. گناه داره تو ذهنت مخدوش بشه حيوونكي
درک احساسات غنی شده که از ما بر نمی آید که ما اصلات سانتریفیوژمان خوب کار نمیکند فقط آمدیم که بگوییم آمده ایم
پاسخحذفو توروخدا یه کم فونتت رو درشت تر کن!
(آیکون چشم درد)
مثل انشا بود اما پيچ درپيچ و مبهم
پاسخحذفخدا كنه مخاطب خاص موضوع رو گرفته باشه (اگر مخاطب خاص داره)
جالبه ك ي ا ساعت پنج و نيم بعدازظهر با خواب و گرسنگي همذات پنداري داشته!!!!
عالی بود.عالی.آفرین.
پاسخحذفبا سلام
پاسخحذفژرف اندیشی همیشه در پست های شما به چشم می آید...
با به به و چهچه آدم کمتر رشد میکنه...
اماچیزی که در این متن دیدم نوعی کاهندگی و کلافه
گویی در مقابل خواهندگی همیشگی شما بودش...
با امید رشدهای مداوم در خرد افروزی های هر روزه
سلام،
پاسخحذفمنظور شما را از "كاهندگي و كلافه گويي در مقابل خواهندگي هميشه" متوجه نشدم!
متن زیبایی بود . اما نوشته های وبلاگت خیلی ریز هستند. اگر ممکن است قالب وبلاگت را یا لااقل فونت حروفش را تعییر بده تا پیرمردهایی مثل من بتوانند نوشته های قشنگ را راحت بخوانند . لینک وبلاگت را هم درروزنامه نگار آزاد گذاشتم ، قربتا" الی الله! ء
پاسخحذف