۱۳۸۹ فروردین ۲۶, پنجشنبه

عادي بودن، معياري نسبي ست براي انعكاس آن چه طبيعي به نظر مي رسد!

طبيعتي كه هنرمند بيان مي كند نمي تواند همان طبيعتي باشد كه "درواقع به نظر مي رسد"، زيرا در روند آفرينش هنري، اين طبيعت دو بار تغيير شكل داده است- يك بار توسط جامعه و يك بار ديگر توسط هنرمند. ميشل فوكو در كتاب "واژه ها و چيزها"، به درستي مي گفت "ما، فقط، آن چيزي را مي دانيم كه ساختار فكري يك عصر، اجازه ي فكر كردنش را به ما مي دهد."

ژان دو وينيو- جامعه شناسي هنر- مهدي سحابي

۲۸ نظر:

  1. ینی ما از این به بعد نباید به هیچ هنرمندی اعتماد کنیم؟

    پاسخحذف
  2. آي ريز پردازنده ريز پردازنده....آي ريز پردازنده.....

    پاسخحذف
  3. آي ريز پردازنده ريز پردازنده....آي ريز پردازنده.....

    پاسخحذف
  4. یکی کتابی هست به اسم زیاد فوکو رو جدی نگیر! که خودم نویسنده اشم و یه روزی چاپ می شه تو اون کتاب خواهم نوشت که من این گفته فوکو رو قبول ندارم که "ما، فقط، آن چيزي را مي دانيم كه ساختار فكري يك عصر، اجازه ي فكر كردنش را به ما مي دهد" آخه اعتقاد زیادی به نوابغ دارم ینی کسایی که جلوتر از عصر خودشون حرکت می کنن البته اگه معتقد به این امر نباشیم که اون نوابغ دیگه ما نیستن. راستی سر و وضع جدید وبلاگتم مبارک

    پاسخحذف
  5. بااين حساب هنر يك تجربه جمعي هست كه هنرمند هر جور بخواد اونو ترسيم مي كنه و اجازه مي ده مخاطبهاش در زاويه ديد شخصيش سهيم شن باهاش.شايد درست باشه تا اندازه اي . جواب قطعي براش ندارم!

    پاسخحذف
  6. عالي بود .ممنون مونتراي عزيزم...

    پاسخحذف
  7. از تو چه پنهون نه منظور این پستت رو فهمیدم نه قبلیه...
    :)

    پاسخحذف
  8. صبر کن برسیم به عصر Wisdom، اون وقت همهء این حرفا فراموش میشه.

    پاسخحذف
  9. صبر کن برسیم به عصر Wisdom، اون وقت همهء این حرفا فراموش میشه.

    پاسخحذف
  10. من فرک می کنم اینم نسبی هست !!

    پاسخحذف
  11. هیچ عاملی حتا اسلحه،
    نمی تواند محدودیتی برای "فکر" کردن پدید آورد ،
    این بروز اندیشه هاست که گاه با محدودیت هائی از بروز باز می ماند .

    پاسخحذف
  12. راستش با نظر این جناب فوکو مخالفم
    اگر این طور بود هیچ انقلابی ایجاد نمی شد ... چون همه یه جور فکر می کردن

    پاسخحذف
  13. تيترو با دقت انتخاب كردي. نسبي بودنو داره و راجع به به نظر رسيدنم گفته. با همين مي شه حدس زد نظر خودت چي هست. فكر نميكنم فلسفه دووينيو در دفاع صد در صد از فوكو باشه. بايد قبل و بعد متن هم خوند. اين دو جمله فقط ذهنو به چالش ميكشه. فكر كردن مي خواد مونتي اما تو قالب بزرگتر از اين دو خط. به هر حال اون نظر فوكو منو ياد مثال معروف كلمات برا برف ميندازه كه تو زياد بكارش مي بري. اين مدلي شايد درست باشه. آخرش اينكه تو تيتر حرفتو زدي!!!!!!!
    وووواي يه عالمه شد. اومدم زبانشناسي كاربردي بكار ببرم نصفه نيمه توش موندم =))))

    آها اون موردم كه گفتي دائمي نيست. سرم خلوت بشه ادامه ميدم. تو دفتر دارمشون. خيلي ممنون كه به فكري و سرميزني. گللللللللللل

    پاسخحذف
  14. يك ايستگاه انديشه ديگر

    پاسخحذف
  15. فوکو درست می گفت . ما انسانها گاه آنقدر به پدیده ای یا رابطه ای معتقد میشویم و به آن ایمان می آوریم که دیگر نیستیم حتی یک ذره به درستی و حقانیتش شک کنیم و این آغاز بردگی فکری است . به همین دلیل بود که روشنفکران عصر روشنگری و نیز روشنفکران دوران مشروطه در ایران حرفشان به همگان این بود که : نترس و بیندیش! ء

    پاسخحذف
  16. شاید همین ویژگی زندگی باشد که آن را جذاب می سازد.
    اینکه همه چیز در این جهان امکان پذیر است ... حتا دیدن آنهایی که خیلی وقته از پیش ما رفته اند ...
    درود بر مهتای عزیز.

    پاسخحذف
  17. :))
    حالا چرا من ؟:))
    راستی منظورم فکر بود :))
    کامنتم فکر کنم شبهه انداز بوده. خود عادی بودن نسبی هست.. ولی همین که معتقد باشی به این که نگرش عادی داشته باشب هم نسبی هست .
    فکرش که می کنی همه چیز نسبی هست.. نه؟

    پاسخحذف
  18. سمت و سوي افكار عمومي و حس‌هاي فردي...
    اين است كه باورهاي ما را مي‌سازد و باورهايمان زندگي مان را...

    اين وبلاگ بسيار حرفه‌اي و منطق‌گراست مونترا جان. من غالباً از وقتي شناختمت بهت سر مي‌زنم.

    پاسخحذف
  19. مرسي از تموم دوست هاي خوبم كه با نظرهاشون هم راهيم مي كنن. :)
    اين جالب ترين كامنتيه كه از شما دارم،‌ آقاي درويش عزيز. كامنتي كه اول متعجبم كرد، بعد كلي خندوندم و در نهايت فرصتي رو به وجود آورد كه باهاتون صحبت كنم- اون هم تو دقيقه ي نودي كه داشتين خودتون رو براي سخن راني آماده مي كرديد. بدون شك مثل هميشه صحبت تون تاثيرگذار و راه گشاست. مرسي و مرسي و خيييلي مرررررررسي.
    مهتا جان، لطفن خيلي زود خودت رو برسون!

    پاسخحذف
  20. چه زود اومدي مهتا! آره، موافقم. همه چيز نسبي ست.
    ممنون از لطفت، آنيموس عزيز و دوست خوب من در اتاقك آبي.

    پاسخحذف
  21. برخی وقتها باید یه سوتی هایی بدهی تا از پسش، یه لبخندها و نوشخندهایی ظاهر بشه که یه دنیا می ارزه.
    کسی چه می دونه؟ شاید خیلی از رفاقتهای پایدار از یه سوتی یا گاف ناغافلکی بوجود آمده باشه! نه مونترا جان؟
    درود ...

    پاسخحذف
  22. بله. قبلن هم گفته بودم با اين "ناغافلكي"ايي كه شما مي گيد، كاملن موافقم. :)

    پاسخحذف
  23. Yekbar tavasote jameae - yekbar tavasote honarmand - yekbar tavasote montra .
    Namayeshgah naghashi bayad hanooz yadat bashe.

    Mailhaye jenab Darvish niz yek donya miarze. Eradat jenab Darvish.

    پاسخحذف
  24. مسعود ارادت رو تو وب لاگ خودشون عرض كن، باباجان؛ يا لااقل از طريق mail- كما في سابق! دي:
    به اين زودي ها اين جا نمي يان. گفته باشم...

    پاسخحذف